لامپ پر خور

روزی لامپ پر خور به نام اقای پر خور بود که خیلی انرژی می خورد لامپ پر خور خیلی انرژی می خورد قاب عکس به لامپ پر خور گفت بسه دیگه چقدر می خوری.مهتابی رو نگاه کن با این که لاغر است ولی نور قشنگی دارد.روزی اقا عماد داشت با پسرش در مورد لامپ های کم مصرف حرف میزدند که قاب عکس صدای ان ها را شنید که می خواستند لامپ کم مصرف بخرند.1ساعت بعد اقا عماد در  دستش یک جعبه بود لامپ پر خور با خودش فکر کرد یعنی چی میتونه باشه اقا عماد در جعبه را باز کرد و یک لامپ کم مصرف از توی جعبه در اورد و ان را با لامپ پر خور عوض کرد و خانه با نور لامپ کم مصرف قشنگ تر و زیبا تر شده بود.

کار بزرگ = جایزه بزرگ

روزی پسری به نام احمد از پدر و مادرش تبلت خواست اما پدر و مادرش برای او تبلت نخریدند احمد خوب می دانست که برای جایزه های بزرگ باید کار های بزرگی انجام داد.او تلاش کرد که در ازمون تیز هوشان قبول شود و البته قبول شد و پدر ومادرش برای او یک تبلت خریدند.

توپ بنفش

توپ بنفشی بود که در مغازه اقای احمدی بود.ان توپ خیلی دلش می خواست که با بچه ها بازی کند اما بچه ها یه توپ بنفش دیگه داشتند روزی توپ بنفش بچه ها گم شد بچه ها همه جا دنبال توپ گشتند اما توپ پیدا نشد که نشد یکی از بچه ها به نام حامد گفت بپه ها بیایم بریم یه توپ بنفش دیگه بخریم و باهم رفتند به مغازه اقای احمدیو یک توپ بنفش دیگه خریدند ان موقع بود که ارزوی توپ بنفش بر اورده شد.