بچه معتاد به کامپیوتر

به نام خدا

یه روز یه بچه رفته بود کافی نت و یک ساعت بازیهای جنگی کامپیوتری  انجام داد. فردا بازهم به کافی نت رفت و این بار دو ساعت بازی کرد. فردا باباش در خونه را قفل کرد ولی او از در بالا رفت و خود را به کافی نت رساند. او هر روز بدون اطلاع پدر و مادرش به کافی نت می رفت که یه روز چشمانش درد گرفت و دیگر نتوانست کامپیوتر بازی کند. او فهمید که کامپیوتر فقط برای بازی نیست ولی دیر شده بود.

نظرات 5 + ارسال نظر
سمیرا جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:09 ب.ظ

وا.یعنی چی؟

سپهر حاج سعیدی جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:11 ب.ظ

منظورت که با من نبود.من که تو عمرم کافی نت رو از نزدیک نیدمممممممممممممممممممم

الهه جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:13 ب.ظ

سلام.ببخشید این داستانک بیشتر به خودتون شباهت داره.خوبه خودت همه چی رو میدونی و شونصد ساعت پای کامپیوتر میشینی

خاله جون پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:52 ب.ظ

سلام خوش فکر خاله خیلی قشنگ بود . همیشه از این داستانک های قشنگ بنویس.

ترانه و ترنم دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:58 ب.ظ http://razeman.blogsky.com

سلام به به چه بچه ی فهیمی ...

ممنون که سر زدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد